شهدا شرمنده ایم

ساخت وبلاگ

بصیرت یعنی بدانیم شمری که سر امام حسین را برید همان جانباز جنگ صفین است که تا مرز شهادت پیش رفت.

این را به جانبازانی میگویم که بعد از جنگ به مقاماتی رسیدند بدانید کار شما مثل کار شمر است با  سید الشهدا(ع) است چرا که خودتان را گم کرده اید و این را هم بدانید که شما روزی همسنگر همین جانبازانی بودید که فراموش شدند پس شما با اینان تفاوتی ندارید...

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 171 تاريخ : يکشنبه 4 آبان 1393 ساعت: 15:11

ای بزرگان چرا یادی از شهدا و جانبازان نمیکنید فکر نکنید که اگه کوچه ای به اسمشون کردین یا اینکه گوشه ی قبرستون قبری بهشون دادین یادشون کردین نه فقط داغ دلشونو تازه کردین.

شما دارین به زخم جانبازان شیمیایی نمک میپاشین. لابد تجربه کردین که وقتی نمک به زخم میخوره چه سوزشی داره؟؟

بگذارید جانبازان حرف دلشان را بزنند بگذارید از نفس های نیمه اشان، از نفس های آلوده به شیمیاییشان حرف های پاک و حقیقت بیرون بیایید  چرا که حرفای اینها حرف دل شهیدان هست.

 

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : وبلاگ,شهدا شرمنده ایم,جانباز,بزرگان,شیمیایی, نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 201 تاريخ : يکشنبه 4 آبان 1393 ساعت: 14:25

آدم وقتی میخواد نامه ای برای کسی یا کسائی  بنویسه تمام دل خوشیش اینه که زودتر نامه به دست گیرنده برسه و جواب نامه رو بده ؛ حالا من نمیدونم این نامه به دست کی میرسه ؟ نمیدونم کسی نامه رو میخونه یا نه؟ولی من منتظر جوابم به نام خدای شهدای گمنام سلام شهید ؛ سلام برادر ؛ سلام سفر کرده ؛ سلام گمنام ( من به کی باید سلام کنم؟) به رسم هر نامه فکر کنم اول باید شمارو از حال و هوای خودمون و چیزهایی که به رسم امانت بهمون سپردین و رفتین با خبر کنم ؛ هرچند شما خود گواه تر از مائین!>اینجا خبری نیست جزء اینکه همه سالهاست ادعا میکنند که شرمنده شما هستند و جالبتر اینکه نمیدونم چرا هر روز به این شرمندگیشون افزوده میشه به جای اینکه کمترش کنند و هی نخواند این جمله تکراری رو بگند

 

اینجا خبری نیست جز اینکه خونه حاجی بود که موقع شهادتش سپرد این باشه واسه جلسات بچه های جبهه و جنگ و جلسات معنوی و هر هفته چند شب بچه ها اونجا جمع میشدند ؛ چند وقت پیش وراث گرفتند و جزو ساختمان بقل که داره پاساژ میشه انداختند تا نان شبه حلال به دست بیارند

اینجا خبری نیست جز اینکه هی فکر میکنم شما بی معرفتی کردین و مارو تنها گذاشتین یا ما بی معرفتی میکنیم و سراغی از شما نمیگیریم.

اینجا خبری نیست جز اینکه ما هر روز داریم به زخم و تاولهای جانبازهای شیمیایی نمک میزنیم ؛ لابد تجربه کردین که وقتی نمک به زخم میخوره چه سوزشی داره!!!

اینجا خبری نیست جز اینکه داره یادمون میره مزار باکری کجاست ؛ داره یادمون میره وصیت خرازی و همت چی بود ؛ اسمهاتون اگه سر کوچه ها نبود و برای آدرس پستی نمیخواستیم شاید یادمون میرفت ؛ داره یادمون میره چرا بعضی ها میخواستند موقع عملیات نوشته سربندشون یا زهرا (سلام الله علیها) باشه؟

اینجا خبری نیست جز اینکه………………………………………؟؟

اگه بخوام بنویسم حالا حالاها باید بنویسم ولی چه کنم که دیگه طاقت نوشتن این جور چیزارو ندارم،خیلی دلم میخواست نامه ای که مینویسم شاد و روحیه بخش باشه ؛ خیلی دلم میخواست بهتون بگم که امانت هایی که بهمون سپردین صحیح و سالمند ولی چه کنم که نه خیلی اهل دروغ گفتن هستم و نه میشه به شهدا دروغ گفت، راستی اگه خواستی جواب نامه رو بدی باهاش چند ماسک هم بفرست اینجا هواش خیلی سمی و غبار آلوده !!!

ولی هنوز امیدواریم به اینکه  : گرچه رفتند ولی قافله راهش برجاست

...

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : شهدا,جانباز,شرمنده,نامه,نامه اي به شهدا,زخم دل, نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 219 تاريخ : يکشنبه 4 آبان 1393 ساعت: 14:37

صدای آهنگ های بندری آنقدر بلند است که فریاد ” حاج همت ” لای نیزارهای اروند جا می ما ند و به گوش نمی رسد.

بر دیوارها روی پوستر شهید ، عکس مرد هفتاد ساله می چسبانند و نام شهید را از کوچه ها برداشته و نام سوسن و زنبق می گذارند. غیرت یک شبه از جیب مرد ها می افتد توی لجنزار غفلت و گم می شود. مرد ها توی چراگاه های خیابان راه می افتند گناه می چرانند. زنها مثل دست فروشی ها می ایستند کنار خیابان و از روسری های پر زرق و برقشان ، رشته های جهنم شعله می کشد. آنها افتخار می کنند که بچه هایشان ” همبرگر ” را درست تلفظ می کنند و به پیتزا علاقه پیدا کرده ا ند. آنها که می نشینند ” باغ گیلاس ” و “خانه ی سبز ” را با کیف تماشا می کنند و برای سیلی خوردن پسر دزد همسایه ی ” آپارتمان ” گریه می کنند و قربان صدقه ی فلان قاچاقچی ” آینه ی عبرت ” می روند، دیگر وقت ندارند که به سیلی خوردن حضرت زهرا (سلام الله علیه) فکر کنند و خون دل خوردن های امام امت را بشناسند و کتابهای شهید مطهری را بخوانند . آنها می خواهند خوش باشند و زندگی خودشان را بکنند. کاش مرد ها که غیرتشان را گم کرده اند ، به اندازه ی کوپن مرغشان برای پیدا کردنش به دست و پا می افتادند. مردم به استراحت پس از جنگ پرداخته اند. انصافها چرت می زند و تابوت عاطفه بر زمین مانده است. کاش قحطی عفت تمام می شد! کاش عملیات چریکی چمران تمام نمی شد و کاش طنین صدای ” شهید آوینی ” را با صدای نکره ی ” مایکل جکسون ” عوض نمی کردیم. کاش از بوی گلاب بیشتر از ادکلن چارلی خوشمان می آمد.

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 190 تاريخ : يکشنبه 4 آبان 1393 ساعت: 14:42

محرم آمدو همه جا سیاه پوش شد ولی محرم سیاه نیست و پر از روشنی است چه بسا در این ماه دلهایی روشن می شود و چه قلبهایی پاک میشوند.

با آمدن محرم پرچم های سیاه به در و دیوار میزنند ولی رنگ اینها سیاه نیست بلکه روشنی خاص خود را دارد 

ان شاالله ما هم بتوانیم محرم را روشن ببینیم.

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 235 تاريخ : شنبه 3 آبان 1393 ساعت: 11:03

((بعضی از ما باید بریم بعضی از ما باید بمونن تا آینده شهید نشه.))

این جمله رو گفتم تا جانبازانی که بعضی وقتا ناراحت هستند که چرا اون ها شهید نشدند وبه ملکوت نرفتند بهشون با احترام میگ که شما رو خدا زنده نگه داشته تا آینده بمونه.

گریزی میزنم به گذشته که تو ماجرای عظیم کربلا مختار سقفی نتونست شرکت کنه و ناراحت بود ولی این حکمت خدا بود تا مومنان بی منتقم نمانند و انتقام خون حسین ابن علی(ع)گرفته بشه.

متاسفانه عده ای حسن القضا را دیده اند و عده ای قصرها رو بلعیده اند. آنهایی که قصر ها را بلعیده اید شما چه میدانید سقوط پاوه را عاصمی را باکری را. باشما هستم غنیمت خوار ها باز دنیا کاسه خمر شما بازهم شیطان عمر کننده ی شما.

رویم به کسی و اشخاص خاصی نیست رو به آنهایی دارم که زحمات جانباز را فراموش کرده اند.

 

 

 

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 200 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 16:02

میدونید وقتی یکی نفسشو هدیه میکنه یعنی چی؟ نمیخوام قصه بگم میخوام حقیقت رو بگم اونایی که نفسشونو دادن و سندش به نام جانبازان بود ولی متاسفانه دیگران جام قهرمانی رو بالای سر بردند.

همه ی اونایی که نفسشونو دادن برای اینکه امثال جوانان امروزی ما نفس بکشن.

حالا چرا قدر اونارو نمیدونیم و فراموششون کردیم همونایی که بخاطر بعضی ها ماسکشونو بر میداشتن و به دیگری میدادن وجود اونها آلوده شد تا ما ها الان بتونیم پاک و راحت زندگی کنیم ونفس بکشیم.

کمی فکرکنیم شاید...

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 194 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 16:03

اگه موقعی که کارنامه اعمال ما رو میدن خدمت امام عصر(عج) ایشون مثل مدیر مدرسه که موقع دادن کارنامه یه نگاه به برگه میندازه و یه نگاه تو چشای شاگرد. آقا هم هی نگاه میکنه به نامه اعمال ما و هی به چشمای نا بعد با چشمای پراشک بپرسه تو شیعه ای؟؟؟ چی جواب میدیم؟؟؟

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 15:57

طلاهایش را که داد از در ستاد پشتیبانی جنگ بیرون رفت جوان داد زد و گفت، رسید طلاها، زن خندید و گفت من برای دوپسرم هم رسید نگرفتم!!! حالا قضاوت باشما نظر بدید لطفا

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 15:57

بانوی شیعه حجابش نیکوست بدحجابی به خدا دشمن اوست خواهرم نو امید است حجاب. حافظ خون شهید است حجاب التماس دعا

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 195 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 15:57

هر عقیده ای هم که داشته باشی این ها سزاوار احترام هستند تا ابد به آنهایی که وقتی بی آب شدند قمقه ها رو خاک کردند تا کمتر یاد آب بیفتند مدیونیم اگه.... ((وتو ای خواهر دینی ام چادر سیاهی که تو را احاطه کرده از خون سرخ من کوبنده تر است،، شهید عبدالله محمودی)) این خانه پر از عطر خداست حرف دل را بشنوید آنچه گفتنی است از شهداست عشق را خون خود کردند معنای شهدا!! خویش را بردند به اوج عرش اعلا. چه کردیم بعد آنها در دین خدا آنها که بودند همدم جبهه ها دوستان یادتان باشد که شرمنده ایم بی یاد شهدا هرچه داریم در زندگی بازنده ایم ...

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : شرمنده ایم شهدا, شهید,دین خدا,حجاب, نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 238 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 15:58

مطلب حرف دل جانباز شیمیایی واقعا تکان دهنده است چون که به این نتیجه می رسیم تمام کسانی که الان به مقامی رسیدند روزی با این جانبازان هم سنگر بودند پس چرا بین این دو دسته تفاوت زیادی هست دسته ای که بعد از جنگ به فکر مقام بودند و رسیدند و دسته ای که مقام برای آنها مهم نبود. وآنان که به مقام رسیدند جواب بقیه را که دوست آنها بودند و شاید جایی جان آنها را نجات داده اند نمیدهند واقعا تکان دهنده است.

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 15:58

بسمه تعالی یاد آن روزها و شبها بخیر که در کنار هم سپری می کردیم و فقط به فکر روز عملیات بودیم و اهدافمان فقط برای خدا و رضای او بود حالا که میبینیم از یکدیگر فاصله گرفته ایم و سالهای سال یکدیگر را زیارت ونمیکنیم چه خوش آنکه آنها از بین ما پرکشیدند و به دیدار حق رفتند تنها ما جانبازان و ایثارگران باقی مانده ایم و نظاره گر دوران جنگ را در دلهایمان جای دادیم وچه جالب که از بین ما هم سنگران به مقامات بالا رسیده ولی حاظر نیستد جواب هم سنگران خود را بدهند چه بسا زمانی از این دنیا برویم و به دیدار حق بشتابیم و درآخرت جوابگو خواهیم بود که من چه کرده ام و چرا حق دیگران را پایمال کردم و حاظر نشدم مرحمی بر دل هم سنگران خود باشم.خدایا تو را به حق صاحب الزمان قسم که عاقبت همه ی جوانان و رزمندگان به خصوص جانبازان شیمیایی را عاقبت بخیر بگردان. جانباز شیمیایی حسین شمس الدین سعید

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : خاطرات,وبلاگ,جانباز,درددلها, نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 198 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 15:58

این ذکر لب جانبازان عزیز و سلحشور ما بود که جانشان را کف دستشان گذاشته بودند و شده بودند علی اکبر های پیر خمین حالا ما جوانان ایران چرا فراموششان کردیم و جسمشان را همراهی نمیکنیم مگر روز عاشورا سیدالشهدا از جوانان بنی هاشم نخواست جسم علی اکبرش را همراهی کنند. پیر خمین هم از ما جوانان خواست که علی اکبرهایش را فراموش نکنیم پس چرا فراموششان کردیم و بعضی وقتا کار آنها را بیهوده میخوانیم. ولی بدانید ای کسانی که این مطلب رو میخونید علی اکبر شدن کار راحتی نیست و جواب به یاری خواستن ولایت راحت پذیرفتنی نیست پس بیاییم به سلحشوران احترام بگذاریم و یادشان کنیم ژبق دستور ولایت و وصیت شهدا.

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 434 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 15:59

شهدا تو قصه ی عاشقی همیشه بازنده ایم.،،، تو شهر ما فراموش شده یادتون.،،، وقتی به خط میزنین روز دشمن شب میشه،،، به ندای خمینی و ذکر فاطمه،،،، وصیت کردین شما به اطاعت از ولی ان شاالله ماهم بشیم فدای سید علی.،،، و علی اکبر زمان خودتون شدین برای پیر خمین... یادمون نره همیشه شرمنده ی روی شهدا هستیم حرمت شهدا رو نگه داریم چون مدیون اونا هستیم.....

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 178 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 15:59

جانبازان عزیز توقع زیادی ندارند و فقط میخواهند برای آنها احترام قاعل شوند و فرزندان آنها آینده ی خوبی داشته باشند. ولی متاسفانه در جامعه ما اگر فرزند یک جانباز سهمیه کنکور داشت همه به او توهین میکنند که با سهمیه اومدی دانشگاه و خودت لیاقت نداشتی چرا باید این حرفا زده شود. از شما میپرسم آیا یک سهمیه ی نا قابل در مقابل فداکاری های یک جانباز ارزش ندارد؟ آیا یک جانباز شیمیایی که نفسش بالا نمیاید حق این را ندارد که فرزندش دانشگاه خوبی قبول شود یا اینکه شغل خوبی داشته باشد؟ البته نباید زیاد فرقی با بقیه داشته باشد بلکه باید استعدادهایش سنجیده شود. منظور من این است که بهانه های الکی نیاورند که مثلا قدت کوتاه است یا وزنت کم است این بهانه هایی است که امروزه برای استخدام نظام می آورند. آیا یک جانباز آن قدر بی ارزش شده که فرزندش فقط و فقط بخاطر یک سانت قد آینده اش تغییر کند.

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 227 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 15:59

اول سلام میکنم به تمام عزیزانی که این مطلب را میخوانند. من از امروز تصمیم گرفتم که وبلاگی درست کنم و دردل های از یاد رفتگان جنگ را بنویسم.چرا که خودشان چیزی نمیگویند نمیدانم چرا؟؟؟ این مطالب رو بصورت مجازی مینویسم و از کاغذ و قلم هم خبری نیست چون فکرمیکنم تو این مملکت کاغذ و قلم معنا نداره چون اصلا خونده نمیشن. تصمیم دارم بدون ترس بنویسم حرف دل بنویسم. و از همه میخوام کمکم کنن.

شهدا شرمنده ایم...
ما را در سایت شهدا شرمنده ایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رحیم شمس الدین سعید azyadraftegan بازدید : 185 تاريخ : پنجشنبه 1 آبان 1393 ساعت: 16:01